جدول جو
جدول جو

معنی دو درسه - جستجوی لغت در جدول جو

دو درسه
کره ای که به مرز سه سالگی برسد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ دَ زَ / زِ)
با دو درز. که دودرز دارد، پاکدوزی. کف، دودوزه دوختن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ غَ / غِ)
اسب اکدش. دورگه. رجوع به دورگه شود
لغت نامه دهخدا
(دُو مَ دَ / دِ)
منسوب به دو مرد. آنچه که کفاف دو مرد را دهد، خوراک دو مرده:
امروز دو مرده بیش گیرد مرکن
فردا گوید تربی از اینجا برکن.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 134)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو در
تصویر دو در
هر چه دارای دو تا در باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو سره
تصویر دو سره
دو طرفه دو جهتی: بلیط دو سره هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو دست
تصویر دو دست
دستهای یکتن یدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو دله
تصویر دو دله
متردد بی ثبات، ریا کار، آنکه به دو تن اظهار عشق کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو درغه
تصویر دو درغه
اسب اکدش دو رگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو رگه
تصویر دو رگه
انسان یا جانوری که پدر و مادرش از دو نژاد بود اکدش، کلفت خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو ترکه
تصویر دو ترکه
دو ردیفه، دو پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو ضربه
تصویر دو ضربه
دوبارزدن، دوجهتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو طرفه
تصویر دو طرفه
دارای دو سو و جهت و جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو مرده
تصویر دو مرده
منسوب به دو مرد آنچه که کفاف دو مرد را بدهد خوراک دو مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو ترکه
تصویر دو ترکه
((~. تَ کِ))
به صورت دو نفر که پشت سر یکدیگر و با هم بر اسب، دوچرخه یا موتور سوار شده اند
فرهنگ فارسی معین
شلاق قطور از پارچه ی تابیده شده، شلاث ترتیب داده شده از
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای که در کنار دژی در حومه آلاشت واقع است، از توابع دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
دور زدن بی هدف، رفت و آمد و بی هدف
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال هم، پشت سرهم
فرهنگ گویش مازندرانی
به هنگام دویدن
فرهنگ گویش مازندرانی